
مرا با رقّت اندوهگین تر آهوان دشت
مرا با وحدت آواره تر پروانگان باغ
ای محبوب !
اینک روی در رو بین .
منم ببری جدا از جفت
میان بهت زرد جنگلی خاموش و پائیزی
خروش سر کشی هایم درون سینه می میرد
و سوز ناله هایم
- مطلع غربت -
درختان را از ایمان نباتیشان
به شنزار بیابان های غمگین باز می گیرد .
الا ای آشنا با روح من
ای سرزمین بکر !
مرا با مهربانی های خود بنواز
و جانم را از این تنهائی کامل رهائی ده .
تو در من چون نسیمی ساده ،
چون فصلی صمیمی گیسو افشان باش
و ذرات تنم را زین سکوت
- این انزوای تلخ -
ای جالب ترین گل بوته ی رنگین !
جدایی ده .
مرا در انقلاب چشم هایت
- بستر دریایی تکوین -
شفیق موج عریانی کرامت کن
ستوه انجمادم را
به آبی رنگ آفاقی دگر
اکنون خلاصی بخش
و در این حزن مکتوم ،
این شب غمناک
مرا با عصمت چشم وجیهت آشنایی ده ...
محمود سجادی